من نمیدانم این دلتنگی دلتنگی که میگویند چیست؟
همین حس مبهم نفس گیری که دامن گیرم شده
وقتی از ندیدنش تب میکنم وقتی کودکانه بی تابش میشوم
وقتی از نشنیدن صدایش احساس خفگی میکنم
این همان دلتنگی ست؟؟
.
.
.
من به دنــبال معــصومیـت کـودکـانه ام مـی گــردم
افــسوس کـه سالهـــا گذشــتـه است
و
مـن در اینــجا
بــه لجــن کشــیده شـــده ام . . .
.
.
.
مـــی خــــواهــم فــرار کنـــم
از تمــام فکــرهـــای متــلاطــم ذهــنم
فــرار از آدم هـــای اطــرافــــم
فـــرار مــی کنــــم
بــــه زودی . . .
.
.
.
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را
ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را
خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی
تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان
دراز می کنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی … ؟
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را
ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را
خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی
تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان
دراز می کنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی … ؟
.
.
.
ترســو بودی ،
جاده خیانت را برایت تنگ و تاریک و ترسناک کرده بودم،
امـــا . . .
چه شجـــاعانه از آن گذشــــــتی . . .
جاده خیانت را برایت تنگ و تاریک و ترسناک کرده بودم،
امـــا . . .
چه شجـــاعانه از آن گذشــــــتی . . .
.
.
.
ﻓﺎﺻــﻠـﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﻣـﻦ ﺭﻋــﺎﯾــﺖ ﮐــﻦ !
ﻣــﻦ کم اراده تر ﺍﺯ ﺁﻧــﻢ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮ..
ﺩﺍﻏــﯽ ﺗﻨﺖ..
ﮔﺮﻣــﺎﯼ ﻧﻔﺴﺖ…
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺣﺮﯾﺼﺖ….
ﻣـﻘــﺎﻭﻣـﺖ ﮐـﻨــﻢ …. !
ﻣــﻦ کم اراده تر ﺍﺯ ﺁﻧــﻢ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮ..
ﺩﺍﻏــﯽ ﺗﻨﺖ..
ﮔﺮﻣــﺎﯼ ﻧﻔﺴﺖ…
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺣﺮﯾﺼﺖ….
ﻣـﻘــﺎﻭﻣـﺖ ﮐـﻨــﻢ …. !