می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم پای ” او ” در میان است . .
دیشب توفکرت بودم که یه قطره اشک ازچشام جاریشد،از اشک پرسیدم چرا اومدی؟گفت:آخه تو چشات کسی جاگرفته که دیگه اونجاجایمن نیست
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
6 | 586 | admin |
![]() |
0 | 313 | admin |
![]() |
1 | 420 | admin |
![]() |
0 | 255 | admin |
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم پای ” او ” در میان است . .
دیشب توفکرت بودم که یه قطره اشک ازچشام جاریشد،از اشک پرسیدم چرا اومدی؟گفت:آخه تو چشات کسی جاگرفته که دیگه اونجاجایمن نیست
آسمــــان ، از تو خبر داشت
ولی مــا از تــــو
سهم مان بی خبری بود، نمی دانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود ،نمی دانستیم
این همه چشم به راهی نگرانم کرده
خــود ایــن هم نظـــری بــود
نــمی دانستیـــم ...