تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم ...
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ...
مبادا گم کنم اهداف زیبا را ...
دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ...
می کند فریاد ...
می شود خسته….
مرا تنهــا تــو نگــذاری
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
6 | 586 | admin |
![]() |
0 | 313 | admin |
![]() |
1 | 420 | admin |
![]() |
0 | 255 | admin |
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم ...
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ...
مبادا گم کنم اهداف زیبا را ...
دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ...
می کند فریاد ...
می شود خسته….
مرا تنهــا تــو نگــذاری
چشمانت
پر از بوسه می شود
و لب هایت
در التهاب یک گل سرخ
زیر باران
می تپد
تو را
در رنگین کمان آغوشم
قاب می گیرم
و چونان پرنده ای در مشت
رها می شوم
در افق های آبی تو
هیجانی ست
شورش چشمانت
در اعتصاب لبهایت
یک بار عاشقی به در خانه معشوق رفت و در را کوبید .
معشوق پرسید : « کیستی ؟ »
عاشق گفت : « منم ! »
معشوق گفت : « برو ! تو هنوز در عشق خود صادق نیستی .»
عاشق رفت و سالی دیگر دوباره آمد و در را کوبید .
معشوق گفت : « کیستی ؟ »
عاشق گفت : « توئی ! »
معشوق در را باز کرد و گفت : « حالا بیا که در عشق راست گفتاری ! »