سرد بودنم را بگذار به حساب گرم بودنت با دیگران . . .
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
6 | 586 | admin |
![]() |
0 | 313 | admin |
![]() |
1 | 420 | admin |
![]() |
0 | 255 | admin |
سرد بودنم را بگذار به حساب گرم بودنت با دیگران . . .
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
و این روز ها دلباخته
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند،
او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،
اما عقرب انگشت اورا نیش زد.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.
رهگذری او را دید و پرسید:
برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.
چــه قانــون ناعــادلانــه ای !
بــرای شــروع یــک رابطــه ,
هــر دو طــرف بایــد بخواهنــد …
امــا …
بــرای تمــام شدنــش ,
همیــن کــه یــک نفــر بخواهــد کافیســت …
ساعت آخر بود، ...
دخترک
گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛چشم دوخته. یکی از
بچه ها می خواهد چیزی بخورد که معلم می فهمد. با مهربانی می گوید : بچّه
هازنگ آخره! اگه سر کلاس چیزی بخورین نمی تونین توی خونه غذای خوشمزه
مامانتون رو بخورین! چند نفر با خنده و شوخی می گویند اگه غذا نداشتیم چی؟
دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه می کند: اگه مامان نداشتیم چی ... ؟!!!
آسمــــان ، از تو خبر داشت
ولی مــا از تــــو
سهم مان بی خبری بود، نمی دانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود ،نمی دانستیم
این همه چشم به راهی نگرانم کرده
خــود ایــن هم نظـــری بــود
نــمی دانستیـــم ...
تعداد صفحات : 20