پایان حکایتم شنیدنی است،
من عاشق او بودم و او عاشق او.
اگر زندگیم در یک کاسه آب خلاصه میشد آن را بدرقه
راهت می کردم.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
جملات زیبا و غمگین عاشقانه | 6 | 574 | admin |
باران | 0 | 311 | admin |
جملات عاشقانه رمانتیک | 1 | 417 | admin |
گفت و گو در مورد نویسندگی در سایت شب فان | 0 | 252 | admin |
پایان حکایتم شنیدنی است،
من عاشق او بودم و او عاشق او.
اگر زندگیم در یک کاسه آب خلاصه میشد آن را بدرقه
راهت می کردم.
کاش میشد به تو گفت که تو تنها سخن شعر منی
کاش مـیـشد بـه تـو گفت که نرودور نشو از بر من ،
تو بمان تا که نمیرد دل من.
تـــو با مــن باش وبگـذار عالـمی از من جـدا گردد
چون یک دم با تو بنشستم دل از هرغم رهاگردد
کـبــوتـرم ، لانه من بام توسـت
کجا روم مرغ دلــم رام توست
پادشـه عــشقــــــم ولـی باز
نگین انگشتری ام نام توست
هربار کسی زخم زبانی به دل عاشق من زد
هربار کـــسی کنــج دلـم طـــعــنه به من زد
هـــــر وقـت زمان گــل روئیـــــــدن آن بــــود
غــــم آمد وآتـــــشی بـــر خــــــرمن من زد
تـو رابه لحظه های سبزو شیرینت رها کردم وخودچون
برگ پائیزی که افتادم خداحافظ
اگـــــرچـــــه حــــتـــم دارم مرا ازیاد خــــواهی بــــرد
ولــی هـــــرگــــز نــــــخـــــــــواهی رفــــــت از یادم
غـربت آن نیـست که تنها باشـی
غــرق درگـــوشـه غم ها باشی
غربت آن است که چون قطره آب
تـــــــشـــــنــه دیـــدن یار باشی
از همه خسته تر اینجا غرق گریه های خیسم
قلـمـم شکـــسته اما باز به یادت می نــویسم
در این تاریکی شب که سوسوی چراغی همدم و مونسم گشته است از تو مینویسم....
از تو که حدیث سکوت را در دلم به ترانه ای مبدل ساختی.
ای جلوه گاه خوبی ها....
تمام دفترهایم به خاطر تو ورق خورده اند
.
.
(بقيه در ادامه مطلب)
تعداد صفحات : 216