حرف که میزنی
من از هراس طوفان
زل میزنم به میز
به خودکاری
تا باد مرا نبرد به اسمان
لبخند که میزنی
من عین هالوها
زل میزنم به دست هات
به ساعت مچی طلایی ات
به استین پیراهنت
تا فرو نروم در زمین..
دیشب مادرم گفت:
تو از دیروز فرو رفته ای
در کلمه ای انگار
در عین
در شین
در قاف
د رنقطه ها…